یه نفر ازم پرسید : میشناسیش ؟!
هزارتا خاطره ت اومد جلوی چشمم ،
اما فقط یه لبخند زدم و گفتم : میشناختمش . . .
دلم را تهدید کرده ام
که اگر
یکــــــــــــــــبار دیگر
بهانه ات را بگیرد
میدهم دوبــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاره
بسوزانیــــــــش...
چقدر سخته پس از پشت سر گذاشتن کلی خاطره ی قشنگ...
با بی اعتنایی و بی تفاوتی بهت بگه:
هر جور راحتی کسی مجبورت نکرده بمونی
ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !
بعضی وقتها باید یقه ی احساست را بگیری
با تموم قدرت سرش داد بزنی و بگی:
تورو خدا بسه
بسه دیگه تا حالا هرچی کشیدم از دست تو بود
عشق همانند مغناطیسی است که ما را به مبدا خود جذب می کند
خشم
احساسی است که ، باعث میشود
زبان شما سریعتر از عقلتان کار کند
( در موقع عصبانیت ، فقط کافیست که سکوت کنید )
نگران فردایت نباش که چه میشود...
خدای دیروز و امروزت
فردا هم هست
هیچگاه به خاطر هیچ کس و هیچ چیز
دست از * ارزش هایت * نکش
چون زمانی که ان شخص از تو دست بکشد
آنوقت ، تو میمانی و یک * من * بی ارزش...
می بوسیمت سه تایی
من و غم و تنهایی
امان از این جدایی
دلتنگتم ، کجایی ؟؟؟